FIRST SKY

میجویمش، با من باش ...

میجویمش، با من باش ...

FIRST SKY

وقت آن امد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بر درانم پندها را بشکنم
چرخ بد پیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
پنبه ای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگیرم ز قفل و در شکر خانه روم
تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم

تا به کی از چند و چون ؟ آخر ز عشقم شرم باد !
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم ؟

آخرین مطالب
نویسندگان

۲۰ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

۱۲:۰۴۲۷
اسفند

<<هو الحکیم>>
همیشه وقتی بالای ابرا بودم دلم میخواست دستامو باز کنم و خودمو از وسطش پرت کنم پایین ..
یه حجم سفید مطلق ..
یه اشباع کامل از نور و پاکی .. و سکوت ..
الان که فکر میکنم این حسیه که از بچگیم داشتم .. همیشه دلم میخواست برم رو اون نخل بلند خونه همسایه بشینم که بتونم ب ابرا دست بزنم ..پروازو دوست داشتم چون فکر میکردم میتونم وقتی تو هواپیمام دستامو باز کنم و ابرا رو لمس کنم و بخورمشون ..
ابر و آسمون برام همیشه معنای آرامش و سکوت داشته و داره ..
امروز جاده تماما از گدوک به بعد ابر بود و بارون .. ابر چسبیده به زمین ...
از اون بالا بازم تجربه همون حس همیشگی ..
دلم میخواد اون آرامش و سکوت و سفیدی و نور مطلق و تجربه کنم ..
 


 

۰۰:۱۲۲۶
اسفند

<<هو الحق>>

چند سال پیش وقتایی که (نباشی) یگانه رو میشنیدم ..

******

فکر اینکه برام واقعی شده .. [تو] دیگه نیستی و این [منم] که دارم زندگی میکنم  ..

 

.~.~.~.~.~.~.

 

دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه

دنیا بی چشمات یه دروغ محضه ..


 

۱۹:۲۴۲۴
اسفند

<<هو السمیع>>

حال خوب پر از آرامش ینی الان من
ینی نوشتن مطلب برا وبلاگم زیر بارون
ینی حس کردن دستی که برا دلگرمی دادن رو شونه هاته
ینی قفل شدن دوتا دست یخ زده
ینی سیب زرد و کلوچه فومن
ینی حسی که برات نزدیک ولی دور بود ..
ینی دو نفر دلتنگ یه نفر ..
ینی یه بارون که اول با یه گرد باد حسابی میزنتمونو چادر smith رو پاره میکنه و بعد با یه آرامش رو سرمون میباره ..
امروز ... امشب .. این ساعتای خوب فقط تو رو کم داشت که خدا از آسمون برامون فرستادت .. :)


A3man


 

۱۳:۴۸۰۷
بهمن

در سمت توام؛

دلم باران ..

                      دستم باران ..

                                  دهانم باران ..

                                             چشمم باران ...

 

۲۳:۴۶۱۸
آبان

در خش خش نامتناوب برگ ها

چیزی شبیه حس بودن تو

بیرون می آوردم از پیله ی تنگ دلتنگی ..

 

A3man

 

 

 

 

 

 


 

۱۳:۰۵۰۵
آبان

 

باز می‌آید صدای قافله ...

 

وبلاگم مشکی میشه، به احترام عزای پسر پیامبر(ص)

 

 

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

 

 

۱۲:۴۷۰۵
آبان

هو الحق

 

سلام

 

چقده من ماجرا داشتم این روزا !

از پارک رفتن تو بارونو آفتاب تا تاب بازی تو محوطه موسسه laugh

الانم که کلی بیکارم ! 

برا دهه محرم تعطیلمون کردن، هر استاد هم کلی تمرین داده ! ولی من همچنان الکی ول میگردم ! 

کلا خوشم ! 

 

ایشاالله محرم خوب و پر برکتی داشته باشیم.

التماس دعا 

۰۹:۵۵۲۱
مهر

عید غدیر مبارک smiley 

 

heartاللهم الجعلنا من المتمسکین بولایه حیدر امیرالمومنینheart

 

 

 

۰۰:۲۱۱۷
مهر

به نامت الهی ..

سلام

 

کلاسا شرو شدن سر ما هم دوباره شلوغ شد دیر به دیر میام اینجا دیگه شرمنده

قبل اینکه بخوام شرو کنم به نوشتن اتفاقای این چند روز یه چیزی بگم، غلط تایپی اگه زیاد میبینین به بزرگی خودتون ببخشین. من وبلاگو با گوشیم به روز میکنم کیبورد گوشیم امکان اشتباهش بالاست صفحه ارسال پست هم سنگینه کلا ویرایش سخته

 

انتخاب واحدم مشکل داشت کلی نگرانش بودم انقد که از کلاس هیچی نفهمیدم  دوتا درس چهار واحدی رو ممکن بود برام حذف کنن این ترم .. سپردمش دست خدا و در کمال ناباوری کارم درست شد :) انقد ذوق کرده بودم که رفتم برا بچه ها رانی خریدم D:

 

اتفاق بعدی عرفه بود با smith  و باران میخواستم برم حرم که برا بارانم مهمون اومد و نشد که بیاد، خیلی جاش خالی بود :(

 

بعدشم که عید قربان و تعطیلی تا امروز.

بی خیال مصاحبه های نشریه شدیم این ترم همش میگن امروز فردا مام گفتیم دیگه نمیریم سراغشون تا خودشون بیان و بهمون تاریخ و زمان بدن :)

 

#حالم-خوبه
 

۱۹:۵۵۰۲
مهر

بسم الله


 


 

سلام

برا یک عدد اثاث کشی رفتم سراغ وسایلم. پنج تا کارتون کتاب داشتم زیر تختم.

دوتاشون کتابای کنکورمه که میدموکتاب خونه ایشاالله، دوتاشم کتابای دبیرستانمه که نگهشون داشتم، کلی خاطره ان برام، همینجوری که داشتم ورقشون میزدم نفهمیدم چه جوری گریه ام گرفت :(

ولی :| از اونجایی که به من نیومده احساساتی بشم، همچین عطسه ای زدم که گریه و خاطره و احساس و هرچی بود پر پر شد :)

یه دونه، دوتا، سه تا، ده تا، بیس تا ... همینجور عطسه پشت عطسه، یه کتاب میرفت تو کارتون من یه عطسه میکردم :|

دوتا سیتریزین خوردما ولی هنوز هم درگیرم هر چند دیقه دو سه تا عطسه میزنم :|


 

حساسیت بوق است :/