FIRST SKY

میجویمش، با من باش ...

میجویمش، با من باش ...

FIRST SKY

وقت آن امد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بر درانم پندها را بشکنم
چرخ بد پیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
پنبه ای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگیرم ز قفل و در شکر خانه روم
تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم

تا به کی از چند و چون ؟ آخر ز عشقم شرم باد !
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم ؟

آخرین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۲:۰۲۳۰
خرداد

هو الحق

می شود شب اول یک تابستان گرم را زیر نور ماه تازه و گرمای سبز برگ های یک درخت تجربه کرد.
می شود یک صندلی در حیاط گذاشت و روبه روی ماه نشست و نوشت.
و حتی میتوان در گیر و دار نور دو ستاره ی نزدیک به ماه ماند.
حتی تر، می شود که خش خش حشرات را در این سکوت ناخواسته از میان برگ ها شنید و نترسید.
من در این کشاکش اما لیوان چایم را برداشته ام و آورده ام زیر درخت و با تکه نوری از شمع از خود و خیالم پذیرایی می کنم.
یک گوشه ی دنج میان برگ های تاک با میز و صندلی چوبی، یک لیوان چای و نور یک شمع با همراهی باد تابستانه ای از لابه لای ستارگان اینجا را تبدیل می کند به بهشت خصوصی من ...

A3man


 

۱۹:۳۳۰۹
خرداد

بسم الله

 

زمان امتحانه

همه دارن درس میخونن

آسمان دیوونه داره کتاب میخونه:/

به قول یه بنده خدایی، تا حالا شب امتحانی بودیم حالا شدیم صبح امتحانی!

 

دعا میکنم آدم شم بلکه یکمم درس بخونم :(