can`t cry a bit more ?
can u hear me ?
wher r u...while u`r inneed... ?
can`t cry a bit more ?
can u hear me ?
wher r u...while u`r inneed... ?
بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی هیچ چیز، آن طور که باید باشد نیست !
حتی تو !
در این گاه و بی گاه ها، خودت از همه مجرم تری ...
باید که خودت را بازداشت کنی
محکمه تشکیل دهی
قاضی معین کنی
و خودت را به صلابه بکشی ...
تا محکوم شوی به انفرادی در ابدیت ...
آن گاه
شاید
ذره ای از جرمت بخشیده شود.
و تو
امیدوار شوی
به عطوفت قاضی ...
A3man
***************
انکار عشق؛
اقرار فضاحت آن دلیست
که چشم بر روشنی می بندد
و رو به روی بهار حصار می کارد
****
باید که دست به قبضه ی شمشیر برد
و حنجره ی بدی را فشرد ...
<<سلمان هراتی>>
<<هو الحق>>
زل می زنم به صحفه ی سپید رو به رویم
در ذهنم
نام تو تکرار می شود...
سمفونی عجیبی به راه انداخته اند
ترک های قلبم
با قدم های رفتنت ..
A3man
1394/05/17
بسم الله الرحمن الرحیم
چشم را رو به تو میبندم
سخت است چشم از عشق پوشیدن
گاهی نگاهی با دو صد لرزه
گاهی شکستن و بدی دیدن
من دل سپردم؛ ژاله باریدم
تو دل بریدی سخت خندیدی
من می شکستم، می شکستم باز
جز عشق در چشمم نمی دیدی
*****
حالا تنی اینجا به جا مانده
تنهاست و خالیست از روحش
دارد گذر از عشق می خواند
این ماجرا را سخت مجبور است ...
*****
چشم را رو به تو میبندم
سخت است چشم از عشق پوشیدن ...
A3man
16/05/1394
ایــنـجــا
یـــک نــــفــر
مَــبــهــوت نــبـودنــــت
لـحــظــه هــــا را گــیــــج مــیــزنــــد...
«یا غیاث المستغیثین»
خدا جونم، اسمای زیادی داری ولی این یکی همیشه آرومم میکنه ...
وقتایی که از همه دنیات پرم .. وقتایی که دلمو میشکونن ..
وقتایی که دلم میخواد سر همه زمین و زمان فریاد بزنم و بعد انقدر از همه چیز دور بشم که فقط من باشم و تو ...
وقتایی که حتی نمیتونم بغضمو به روم بیارم ..
وقتی آروم آروم به این اسم میخونمت ..
وقتی تو همهمه ذهنم به این اسم فریاد میزنمت ...
همه ی وجودم آروم میشه ...
آتیش دلم سرد میشه و ذهنم پر سکوت ...
وقتی همه چیزو میسپرم دست خودت ..
میدونم اگه رحمان و رحیمی منتقم هم هستی!
میدونم اگه غفاری مکار هم هستی!
و میدونم که اگه معینی جبار هم هستی !
خدای مهربون من .. خدای رحمان، رحیم، منتقم، غفار، مکار، معین و جبار من ... دلمو سپردم دست تو ...
بهای دل شکسته ی من با تو ...
******************
مائده/12
✴ وقتى چترت خداست
بگذار باران سرنوشت
هر چه مى خواهد ببارد ...
هو الحق
می شود شب اول یک تابستان گرم را زیر نور ماه تازه و گرمای سبز برگ های یک درخت تجربه کرد.
می شود یک صندلی در حیاط گذاشت و روبه روی ماه نشست و نوشت.
و حتی میتوان در گیر و دار نور دو ستاره ی نزدیک به ماه ماند.
حتی تر، می شود که خش خش حشرات را در این سکوت ناخواسته از میان برگ ها شنید و نترسید.
من در این کشاکش اما لیوان چایم را برداشته ام و آورده ام زیر درخت و با تکه نوری از شمع از خود و خیالم پذیرایی می کنم.
یک گوشه ی دنج میان برگ های تاک با میز و صندلی چوبی، یک لیوان چای و نور یک شمع با همراهی باد تابستانه ای از لابه لای ستارگان اینجا را تبدیل می کند به بهشت خصوصی من ...
A3man
بسم الله
زمان امتحانه
همه دارن درس میخونن
آسمان دیوونه داره کتاب میخونه:/
به قول یه بنده خدایی، تا حالا شب امتحانی بودیم حالا شدیم صبح امتحانی!
دعا میکنم آدم شم بلکه یکمم درس بخونم :(