عید غدیر مبارک
اللهم الجعلنا من المتمسکین بولایه حیدر امیرالمومنین
عید غدیر مبارک
اللهم الجعلنا من المتمسکین بولایه حیدر امیرالمومنین
قاطی خرت و پرتام یه کاغذی رو پیدا کردم که مال پارساله، یه شعرنوشته بودم :)
از تراکنش های یهویی ذهن آسمان، گفتم بنویسمش اینجا تا شمام بخونین:
(هو السمیع)
درون ابر،
سکوت بود و درد،
پر از شکست
پر از نفس!
و خالی از هرچه بود و هست!
شکست ابر
یک بهانه بود
سکوت ابر
یک ترانه بود!
نفس گرفت
درد رفت!
و ابر ...
و ابر از پس گریه ها
شسته شد، خمید!
خمید و دید!
سکوت درد،
سپس نفس
و ابر شکست!!
06/03/1392
دیگه چرت و پرت بود به بزرگی خودتون ببخشین D:
به نامت الهی ..
سلام
کلاسا شرو شدن سر ما هم دوباره شلوغ شد دیر به دیر میام اینجا دیگه شرمنده
قبل اینکه بخوام شرو کنم به نوشتن اتفاقای این چند روز یه چیزی بگم، غلط تایپی اگه زیاد میبینین به بزرگی خودتون ببخشین. من وبلاگو با گوشیم به روز میکنم کیبورد گوشیم امکان اشتباهش بالاست صفحه ارسال پست هم سنگینه کلا ویرایش سخته
انتخاب واحدم مشکل داشت کلی نگرانش بودم انقد که از کلاس هیچی نفهمیدم دوتا درس چهار واحدی رو ممکن بود برام حذف کنن این ترم .. سپردمش دست خدا و در کمال ناباوری کارم درست شد :) انقد ذوق کرده بودم که رفتم برا بچه ها رانی خریدم D:
اتفاق بعدی عرفه بود با smith و باران میخواستم برم حرم که برا بارانم مهمون اومد و نشد که بیاد، خیلی جاش خالی بود :(
بعدشم که عید قربان و تعطیلی تا امروز.
بی خیال مصاحبه های نشریه شدیم این ترم همش میگن امروز فردا مام گفتیم دیگه نمیریم سراغشون تا خودشون بیان و بهمون تاریخ و زمان بدن :)
#حالم-خوبه
به نامت الهی ..
سلام
دیشب خیلی گرفته بود حالم ولی الان آرومم .. مثث همیشه که یه کاری رو میسپری بهش و به بهترین نحو ممکن انجامش میره ....
دیشب آروم کردنمو سپردم به خودش .. وه چه خوب ارومم کرد ...
خدایا .. میدونم رد خور نداره کارت .. میدونم امکان نداره دلمو بدلمو بسپرم دستتو کاری براش نکنی ..
میدونم محاله پر پر زدنشو ببینی و دست گرمتو رو سرش نکشی ..
خدایا ممنونتم ..
خدایا شکرت که هنوز میتونم نگاه مهربونتو احساس کنم .. :)
#آسمان-آفتابیست :)
دلم تنگ شده برات
برا نگاه مهربونت برا گرمی دستات برای مهربونیات ..
دلم تنگ شده برا انگشتای خم شده ات .. برا موهای سفیدت ..
دلم تنگ شده برا شونه زدن موهات .. برا بوسیدن سرت .. برا بغل کردنت ..
مگه برا من گریه نمیکردی ؟
مگه همیشه هوامو نداشتی ؟!
پس چرا الان همه میبیننت جز من ؟!
چرا با همه حرف میزنی جز من ؟!
دلم آشوبه .. دلم گرفته .. دلم خسته است ..
نبودنت همیشه تازه است .. هر لحظه که یادم بیاد نیستی چشام پر اشک میشه و گلوم پر بغض ..
چرا .. خدایا چرا .. دلم تنگ شده براش ..
خدایا .. این منو دلم .. دلم هوایی شده ..
خودت به دادش برس ..
بسم الله
سلام
برا یک عدد اثاث کشی رفتم سراغ وسایلم. پنج تا کارتون کتاب داشتم زیر تختم.
دوتاشون کتابای کنکورمه که میدموکتاب خونه ایشاالله، دوتاشم کتابای دبیرستانمه که نگهشون داشتم، کلی خاطره ان برام، همینجوری که داشتم ورقشون میزدم نفهمیدم چه جوری گریه ام گرفت :(
ولی :| از اونجایی که به من نیومده احساساتی بشم، همچین عطسه ای زدم که گریه و خاطره و احساس و هرچی بود پر پر شد :)
یه دونه، دوتا، سه تا، ده تا، بیس تا ... همینجور عطسه پشت عطسه، یه کتاب میرفت تو کارتون من یه عطسه میکردم :|
دوتا سیتریزین خوردما ولی هنوز هم درگیرم هر چند دیقه دو سه تا عطسه میزنم :|
حساسیت بوق است :/