منبع : گفتمان دینی
شهر از هیجان عشق خالی شده است دنیای زمینیان خیالی شده است ای ابر بهار من! بیا نوبت توست این باغ دچار خشکسالی شده است ![]() |
کوه پرسید ز رود
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست ؟
گفت:
در رفتن من
کوه پرسید: و من ؟
گفت:
در ماندن تو
بلبلی گفت: و من ؟
خندهای کرد و بگفت: در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی
که در آن کوه رود
رود، مرداب شود
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد
و نخواند دیگر ...
من و تو ...
بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در رفتن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کردهمان نیست!
بدان ...
«ابوالفضل سپهر»، «کتاب دفتر سرخ»
دوباره دفتر شعرم در اختیار شماست
و هر غزل که نوشتم به افتخار شماست
همیشه نام شما را به شعر میگویم
اگرچه شعر خودش نام مستعار شماست
از ابتدای غزل بوی یاس میآید
بهار گفته که این عطر یادگار شماست
و باز گفته که با این غزل خبر بدهم
ـ خوشا به حال غزل که خبرنگار شماست ـ
که سبزه موقع تحویل سال بیتاب است
که باغ همیشه در انتظار شماست
به انتظار رسیدم دلم بهانه گرفت
به گریه گفت که این واژه از تبار شماست
شما که دیدنتان آرزوی دیرینه است
و خواب هرشب هرکس که دوست دار شماست
*************
دعا و گریه ما سالهاست بیاثر است
اگر صلاح بدانید کار، کار شماست
«لیلا تقوی مطلق»
«غرقه»
به یاد آوردم،
بوسه گاهم را
سردی فلزی را زیر انگشتانم!
بویی مشامم را پر کرد،
و من ...
سخت، بیامان، با درد،
گریستم؛
بر بارگاهت ...
بانو!
شدم غرق و زنده شدم انگار
از درون امواجت !
مــرا دخـتر خانـــوم مے نـامــند. غرورے دارم کـه براے تنها نبودن ، لـه نمـﮯ شود.
احساسـﮯ دارم کـه با منطق ِگدایان نمـﮯ سازد.
قلبــﮯ دارم کـه هنوز تیزے خنجر نامردے را نخوردهـ استـــ و زیـبایــﮯ هایـﮯ دارم کـه حراج چشم هاے بیگانـه نخواهد شد!
اینگونه است مشق شب های دخترانه من...
تمامـ ِ رنگ های دنیــا روسیاه مـﮯ شوند وقتـﮯ سیاهـﮯ ِ چادرم ، قد عَلم مـﮯ کند!
چـﮧ خوب مـﮯ دانستند قدیمـﮯ تـر هآ: "بـالاتـر از سیاهـﮯ رنگـﮯ نیست "
منبع : http://mosbataye-bahejab.blogfa.com/
برگرفته از: مثبت های باحجاب