۱۰:۱۲۱۹
شهریور
«غرقه»
به یاد آوردم،
بوسه گاهم را
سردی فلزی را زیر انگشتانم!
بویی مشامم را پر کرد،
و من ...
سخت، بیامان، با درد،
گریستم؛
بر بارگاهت ...
بانو!
شدم غرق و زنده شدم انگار
از درون امواجت !
«غرقه»
به یاد آوردم،
بوسه گاهم را
سردی فلزی را زیر انگشتانم!
بویی مشامم را پر کرد،
و من ...
سخت، بیامان، با درد،
گریستم؛
بر بارگاهت ...
بانو!
شدم غرق و زنده شدم انگار
از درون امواجت !